او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی