از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد