گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت