میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت