سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت