آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا