گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا