ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست