گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین