سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین