به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه