سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید