رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
چقدر ریخته هر گوشه و کنار، غم اینجا
نشسته روی دو زانو امام، هر قدم اینجا
این صحن که بینالحرمین عتبات است
در اصل، همان عرشۀ کشتی نجات است
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده