خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم