خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم