سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم