آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم