چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم