چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم