این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود