خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید