عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟