گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده