پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده