امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای نقطهٔ عطف آفرینش
روح ادب و روان بینش
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش
ساز غم گر ترانهای میداشت
آتش دل، زبانهای میداشت