همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر