پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود