هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را