این شعر را سخت است از دفتر بخوانیم
باید که از چشمان یکدیگر بخوانیم
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بتهای سنگی را بلرزانی
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل