پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی