پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد