پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی