پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد