پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده