ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی