او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو