ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
آيينهای و برايت آه آوردم
در محضر تو دلی سياه آوردم
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
از دور به من گوشۀ چشمی بفکن
نزدیک به خویش ساز و کن دور ز «من»
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من