نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده