میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم