توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس