ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما