مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود