سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست