سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده