میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید
علی كه آینۀ روشن خدای تو بود
همیشه آینهاش روی حقنمای تو بود