شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آینۀ روشن

علی که آینۀ روشن خدای تو بود
همیشه آینه‌اش روی حق‌نمای تو بود

حدیث قدسی لولاک معتبر سندی‌ست
که هرچه کرد خدا خلق، از برای تو بود

به خشت خشت سرایت بهشت حسرت بُرد
که توتیای ملک گردِ بوریای تو بود

ملک حضور تو را در نماز عاشق بود
ولیک شیفته‌تر از ملک، خدای تو بود

ز پا نشست علی تا تو راه می‌رفتی
که دید دوش حسین و حسن عصای تو بود

نگاه بی‌رمقت با علی سخن می‌گفت
زبان دردِ دلت در نگاه‌های تو بود

به خانۀ دل او، نور داد و دلگرمی
جوابِ گرمِ سلامی که با صدای تو بود

ز گریه‌ات همه هستی به گریه می‌افتاد
همین نه شهر مدینه پر از نوای تو بود