هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟