ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی