سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را