غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی